دل نوشته های عاشقانه



واسه اونی که دوستش داری وقت بذار
نذار به نبودنت عادت کنه
نذار روز ها و ساعت هایِ زیادی رو بدونِ شنیدنِ صدات سَر کنه.
امـروز نمیفهمی اما
یه روز میرسه که دلت هوایِ بودنشُ میکنه و دیگه جایی واسه بودنت تو لحظه هاش نیست
دیگه دلش برایِ حضورت پـر نمیکشه
دیگه یاد میگیره چطور از دور دوستت داشته باشه
حقیقتش بـود و نبــودت واسش فرقی نداره دیگه
واسه اونی که دوستش داری وقت بذار
هر چقدر هم که بقیه باشن، هرقدر سرش گرم باشه و دورش شلوغ، باز ته دلش همیشه تو همه یِ لحظه هاش حضورِ تورو کم داره، ته خنده هایِ بلندش، نبودِ تو بغض میشه و چنگ میزنه به خوشی هاش
واسش وقت بذار
به بهونه یِ "خستگی" و "وقت ندارم" و "درگیرم." لحظاتِ خوبِ بودنشُ، هوایِ خوشِ خنده هاشُ وقتی که دلیلش خودتی از دست نده.
نگو دوستش دارم، دوستم داره، همیشه هست و هیچوقت نمیـره و وقت زیاده
نه
نــه جانم
وقت تنگه واسه دوست داشتن و عاشقی کردن
وقت کمه واسه با هم بودن.

 


 

وقتی حس می کنید کسی داره ازتون دور میشه که می دونید با نبودنش بیشتر از همیشه می شکنید و از ته دل دوسش دارید
برید دنبالش
اگه نشد بازم برید دنبالش
این بار اگه نشد اگه بهونه هاش زیاد بود ،بذارید بره. دنبالش ندویید
وایسین یه گوشه و رفتنشو ببینید
سختتونه له می شید ولی دوباره سرپا می شید
نیست که کمکتون کنه ، ولی محکم تر می شید
نیست که دستتونو بگیره ،ولی به خودتون تکیه می کنید
اگرم یه روزی یه جایی، حتی شده ته دنیا اومد سمتتون، اون لحظه به خودتون فکر کنید
به روزای سختی که تنهایی گذروندید . نمی گم به روش لبخند نزنید
فقط می گم یه بار دیگه باهاش هم قدم نشید.
که یه بار دیگه اینطوری نشکنید.
که آدم طاقتِ یه بار دیگه اینطوری شکستنو نداره 


وقتی مداد دوست داشتنیم رو گم کردم .
گفتن یکی دیگه میخری؛ اشکات رو پاک کن 
دنیا به آخر نرسیده.
وقتی خوردم زمین و لباسی که دوست داشتم پاره شد،
دستم رو گرفتن و گفتن بلند شو اشکات رو پاک کن . دنیا که به آخر نرسیده
بعد از اون همیشه فکر میکردم دنیا کِی به آخر میرسه؟
اصلا چی میشه که به آخر میرسه؟

حالا اینجام. آخر دنیا
الان فهمیدم آخر دنیا یعنی 
زمین نمیخوری ، زمینت میزنن . 
لباست پاره نمیشه ، دلت پاره میشه .
آخر دنیا یعنی 
مدادت گم نمیشه ، خودت گم میشی.
آخر دنیا یعنی همین جا که دیگه حتی اشکی نیست، فقط  
یک درد بزرگ هست توی دلت
 با یک لبخند عمیق روی لبت .


عزيز تر از جانم
ميداني رفتن را همه بلد اند
اما اين ماندن است كه هنر ميخواهد
بماني و بسازي !
و با هر لحظه از بودنت
ارزش ها را ياداوري كني !
شكست يعن چي ؟
شكست واژه بيش نيست
براي ان هاي كه خسته اند
و يك بار ديگر دوست ندارند تقلا كنن!
شكست يعني تاخير در رسيدن به هدف
يعني پرداخت زمان بيشتر
براي موفقيت !
ميداني چيز هاي با ارزش
زمان بيشتري را ميخواهند تا به انها برسي !
تا قدر شان را بداني !
يادت باشد
بازي كردن در مراحل سخت
وجودش را ميخواهد و راستي عجب امتيازهاي شيريني دارد !

بخدا ماندن هنر ميخواهد عزيز جان
بماني و نروي
بماني و بسازي !
گاهي از نو شروع كردن هنر نيست
ولي ادامه دادنش چرا !

 

لجبازی يک كلمه نيست !
يه اشتباهست .
اشتباهی ويران كننده .
كه ميتواند هر دو نفر را در رابطه به زمين بزند و جايی برای بلند شدن نماند .
لجبازی ميتواند آنقدر قوی باشد
كه يادت برود روزی عاشق كسی بودی
كه به او ميگفتی :
نميخواهی ناراحتی اش را ببينی .
اما حالا خودت عامل اصلی اش شده ای !
با عاشقانه های خود لجبازی نكنيد ،
گاهی جايی برای جبران نميماند .

حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می‌بیند، ترانه‌ای می‌شنود، خطی می‌خواند
اصلن هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می‌شود.
حالا بیا و درستش کن
آدمِ دلگیر منطق سرش نمی‌شود
برای آنها که رفته‌اند آن ها که نیستند، می‌گرید
دلتنگ می‌شود حتی برای آنها که هنوز نیامده‌اند.
دل که بلرزد دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده‌ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می‌خواهد هم آرامش
که هیچکدام نیست!
آدم تصادف می‌کند با یک اتوبوس خاطره‌های مست.


جان دلم سلام؛
پاییز هم رفت.خدا بهمراهش؛ چهار قدم با ننه سرما کوچ کردیم به میانه زمهریر؛
می گویم زمستان و می لرزم از برف هایی ک سالهاست نیامده پشت دروازه های شهر، آب شده اند. یا باران که غریبانه از سقف شهرم گذشت و کسی سلامش نکرده ؛
اما جانان من ؛
حرفم حرف تازه ایست . میخواهم بگویم زمستان را خوب نگاهش کن. عاشقانه تر از پاییز نیست؟
آنقدر ک از خودش گذشته و سرما را ب جانش خریده تا من و تو به هم نزدیکتر شویم ! نزدیکتر؛
تمام روزها را خیلی زود با خورشید خداحافظی کرده تا تو زودتر ب خانه بیایی و بیشتر، شبها را یلدا کنیم.
می بینی؟! زمستان هم عاشقی سپیدپوش است فقط زرد و نارنجی ندارد.
حالا جان دلم ؛
زمستان را کنار تو بودن ، بهارتر می کند برایم، بهارتر از بهار؛
دو فنجان چای "تو" پهلو ، چشمانت ک شکر مشدّد ، و پنج انگشت مردانه .
مگر در حلقه بازوانت ، می شود عاشق زمستان نبود؟ کاش همیشه زمستان بماند.
عاشقانه هایش همین بس ک غزل غزل بنوشیم از شامهایش و گرم شویم . گرمتر ؛
اصلا صدای تو ،همین صدای تو کافی ست که " بم "کند تمام ریزغصه های خانه را ؛ زمستان ک چیزی نیست!
حالا ببین چ زمستانی شود زمستانی ک "دی" شاه بیت غزلش باشد :
"د"وستت دارم
"ی"ادم باش .

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Shane بی هوایِ تو مرا نَفَسی نیست ... مشاوره خیانت ♡بانووووو ی شرررررررقی♡ David آنلاین Brian